در دست گلی دارم ، این بار که می آیم
کان را به تو بسپارم ، این بار که می آیم
در بسته نخواهد ماند ، بگذار کلیدش را
در دست تو بسپارم ، این بار که می آیم
هم هر کس و هم هر چیز ، جز عشق تو پالوده است
از صفحه ی پندارم ، این بار که می آیم
ابرم همه بارانم ، وی باغ گل افشانم !
جز بر تو نمی بارم ، این بار که می آیم
خواهی اگرم سنجی ، می سنج که جز مهرت
از هر چه سبک بارم ، این بار که می آیم
سقفم ندهی باری ، جایی بسپار ، آری
در سایه ی دیوارم ، این بار که می آیم
زان بیهُشی سنگین ، وان خواب غبار آگین
هشیارم و بیدارم ، این بار که می آیم
باور کن از آن تصویر ـ آن خستگی، آن تخدیر ـ
بی زارم و بی زارم ، این بار که می آیم
دیروز بهل جانا ! با تو همه از فردا
یک سینه سخن دارم ، این بار که می آیم
شعر حسین منزوی
بخوان به نام گل سرخ،در صحاری شب
در دست گلی دارم ، این بار که می آیم کان را به تو بسپارم ، این بار که می آیم
، ,بار ,تو ,بسپارم ,گلی ,زارم ,بار که ,که می ,این بار ,، این ,تو بسپارم
درباره این سایت